صفحه 1 : ایران و جهان صفحه 2 : خبر همدان صفحه 3 : شهرستان صفحه 4 : خبر همدان صفحه 5 : ایران و جهان صفحه 6 : ورزش صفحه 7 : گردشگری صفحه 8 : فرهنگی

۳
آبان
۱۴۰۳

شماره
۵۷۴۰

امروز: ۳ (آبان) ۱۴۰۳ ◀ ◀ Thursday 2024 (Oct) 24

عناوین صفحه



هگمتانه، گروه فرهنگی:  سارا، خود از خود نمی‌شناخت. حال تشنه‌ای را داشت که به چشمه آب درآمده؛ آن‌هم چه چشمه زلالی، بی‌آنکه متوجه حال منقلب نسرین شود، پرسید: «یعنی مادر من را هم دیده بودی؟!»
- من کوچیک بودم؛ ولی خاله زهره رو خوب یادمه. یه خانم مهربون و خوشگل! روزای جمعه، وقتی تو رو می‌دید، چنان عاشقانه بغلت می‌کرد که من حسودیم می‌شد. به مادرم می‌گفتم که سارا دختر منه، نه مال خاله زهره!
انگار که شیرینی این بخش از خاطراتش، قدری باعث تسلای خاطرش شده بود. گل لبخند بر باغ صورت خواستنی‌اش نشاند و پرسید: «قصه تو چیه؟ تو رو کجا فرستادند؟ چطور شد که برگشتی؟»
در باز شد و نرگس، درحالی‌که دستانش را با کنار شلوارش خشک می‌کرد، وارد شد. از نوع نشستن سارا و نسرین دانست که باز محفل زده و در حال تعریف باهم‌اند. قدری جلوی در ایستاد و با اخم، نگاه بر هر دویشان کرد. نسرین بی‌تفاوت به نرگس ادامه داد: «بند اول انقلاب، همون طلاق اجباریه. یه امر واجب و دائمی؛ هر نوع ارتباط جنسی و عاطفی بین زن و مرد رو ممنوع می‌کنه؛ یه ممنوعیت مادام‌العمر! درواقع هر چیزی که بین مجاهد با رهبر عقیدتیش فاصله بندازه، مذمومه و باید به‌شدت باهاش برخورد بشه. یگانگی با رهبری باعث پاک شدن گناهان مجاهده و شرط محشور شدن در کسوت مجاهدی، همین ذوب در رهبریه. رهبر، تمام بار گناهان مجاهد رو بر دوش می‌کشه.»
- ولی این موهبت، خیلی هم مجانی نیست، هزینه داره. یه مجاهد، باید بتونه هزینه‌اش رو بپردازه؛ تا لیاقت شفاعت برادر مسعود رو داشته باشه.
نرگس که با شنیدن سخنان نسرین، چنین پنداشته بود که صحبت بین آن دو، پیرامون انقلاب مریم است، جمله تأکیدی بالا را گفت و با خوشحالی نزدیکشان آمد و ادامه داد: «هزینه اون هم امضای معاصیه. کسری که در صورت، نَفَس داره و در مخرج، خون.»
روی تخت نشست و با همان شور و هیجان، گفت: «امضای خون؛ یعنی بپذیری که خون و جانت متعلق به مسعوده و رهبری، هر زمان و به هر شکل که صلاح بدونه، می‌تونه اون رو مطالبه کنه و اما نَفَست متعلق به مریمه؛ یعنی لحظه‌لحظه زندگیت، مربوط به مریمه و ایشون می‌تونه هر جور که صلاح می‌دونه برای شما تصمیم‌گیری کنه.»
سارا حال خود را نمی‌دانست. هاج و واج، نگاه بر نرگس و نسرین داشت. دست بر دست می‌مالید و زیر لب زمزمه می‌کرد و دشنام می‌داد. نسرین اما می‌دانست که اگر موضوع گفت‌وگویشان فاش شود، دچار دردسر خواهند شد پس میان کلام نرگس پرید و گفت: «به همین خاطر هم ما باید لحظه‌لحظه زندگیمون رو بنویسیم و به خواهر مریم گزارش کنیم.»
- بله؛ همه لحظات زندگی ما مال مریمه. اون حق داره که بدونه فرزند مجاهدش آیا اوقاتش رو به بطالت می‌گذرونه یا نه؟ تناقضی افکارش رو مغشوش کرده یا نه؟ تونسته از دام جنسیت رها بشه و خودش رو از تعلقات دنیایی و بورژوازی آزاد کنه یا نه؟ یه مادر باید بدونه فرزندش، در چه حال و هواییه؛ تا بتونه کمکش‌کنه. به‌خصوص، تناقضاتش رو باید بدونه؛ تا راه حل مناسبش رو ارائه بده. مریم، مادر انقلاب و دلسوز ماست. ما باید همه تناقضات و فکت‌های جنسیمون رو با تمام جزئیات، به ایشون ارائه بدیم. باید بعد از نوشتن، برای بقیه هم بخونیم تا از بند جنسیت، رهایی پیدا کنیم. باید بین همه تحقیر بشم؛ تا فردیت فروبرنده ما تخریب بشه و صاحب فردیتی بالابرنده بشیم؛ درست مثل یه ققنوس که باید آتش بگیره و بسوزه؛ تا از خاکسترش، ققنوس جدیدی متولد بشه.
نسرین که با لبخند میان صورتش، خوشحالی خود از پیچاندن نرگس را به سارا می‌فهماند، خطاب به نرگس، گفت: «ولی از همه‌چیز بهتر، هژمونی و سروری ما خانم‌هاست؛ که در سازمان عینیت پیداکرده. هیچ کجای جهان، چنین امتیازی برای خانوما قائل نشدن. اینجا، بعد از رهبری، فرماندهی و تصمیم‌گیری و مدیریت، فقط با خانوماست و مردا، درواقع یه موجود درجه‌دوی زیردست زن‌ها هستن.»
- خب البته این به‌واسطه جبران ظلم‌های بی‌شماریه که طی تاریخ، مردان نسبت به زنان روا داشتن و البته یه عامل مهم، در جهت تقویت بندهای قبلی انقلابه؛ اما از این مهم‌تر، اینه که ما همه در حریم رهبری سازمانیم. ما متعلق به مسعودیم؛ پس اندیشیدن درباره هر مرد اجنبی دیگه‌ای از طرف یه زن مجاهد، خیانت به مسعود محسوب می‌شه. یه مرد مجاهد هم می‌دونه که تمام زنان دنیا در حریم رهبری‌ هستن و هرگونه ذهنیت و یا نگاه بد به اونا، خیانت به رهبریه. یه خیانت بزرگ که باید سریع ازش توبه کنه. باید در قالب فاکت‌های جنسیِ خودش بنویسه و برای همه بخونه؛ تا تنبیه بشه و بتونه خودش رو از بند زنجیر جنسیت رها کنه. این تمام انقلاب مریمه.
ادامه دارد
کتاب در پس غبار به قلم محسن فامیل زرگریان-نشر شهید کاظمی



ارسال ديدگاه

نام:
پست الکترونیکی:
کد امنیتی:
ديدگاه: